واکسن 2 ماهگی
وای مامانی نمیدونی چقدر استرس داشتم تا این واکسن دوماهگیت زده شه....صبح از خواب ناز بیدار شدی و باهم رفتیم مرکز تا واکسن بزنی..من و بابایی خودمونو اماده کردیم تا چطوری ساکتت کنیم..بغل بابایی بودی و بابا میلاد پاهاتو سفت نگه داشت تا خانمه امپول بزنه...الهی بمیرم اول درد نداشت همینکه مواد خالی شد چنان جیغی زدی و گریه کردی جیگرمون کباب شد...من و بابایی هی می گفتیم سپهر بگو او او ...اخه چند روزی بود یاد گرفتی و بابا میلاد می گفت او تو هم تکرار می کردی...زود اروم شدی و برخلاف انتظار نه تب کردی و نه بیحال شدی....الهی مامان دورت بگرده ...
نویسنده :
azin
13:56